منم خلیفه ی تنهای رانده از فردوس
سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۶ ب.ظ
بسم الله
این بنی اسرائیلِ نکبتی وسط آن همه ایرادهای جاست فور خودِ در به درشان، یک حرف های به دردبخوری هم دارند!
نه که سرِ حرفشان به تنِ حرفشان بی ارزد هااا! نه!
اما گاهی دلت می خواهد این خزعبلاتشان واقعنی اتفاق می افتاد!
مثلاً وقتی به موسی (ع) می گویند به خدا بگو خودش باید با ما سخن بگوید!
آخ که این حرف چقدر خوب است!
فکرش هم خوب است! شیرین است! دلچسب است!
اصلاً همان هلوی خودمان است!
حالا حرف زدنو اختلات کردن باشد برای همان موسی (ع) که خدا خاطرش را بدجوری می خواهد!
ما به کمترش هم قانعیم!
همین که یک وقت هایی، سر به زنگاه بیاید بگوید بچه جان! هی خودت را به در نکوب به دیوار نکوب! به پنجره هم نکوب! "راه درست این است!"
همین یک جمله از سرمان هم زیاد است!
قربانش هم می رویم هوار تا!
خدا جان! جانِ جانِ جان! این زرگلِ شما هم نفْسش معیوب است هم عقلش!
تصدقت بروم نمی دانی این روزها چه دلشوره ای دارم!
این ترسِ لعنتی بدجوری ریشه دوانده در وجودم! دارد خفه ام می کند!
بین دو راهی بدی مانده ام! کمکم کن مهربانِ من! راه نشانم بده!
گردن بگیر بی سر و سامانی مرا!
۹۴/۰۹/۲۴