زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

من قلمی هستم از تبار زبرجد / چشم به راهِ تراشِ عترت طوبی

آخرین مطالب

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۸ رِنْد

محبوب ترین مطالب

  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۷ ب ی ا
بسم الله
بچه که بودم استقلال در ذهنم معانی ساده ای داشت، خلاصه می شد در چند چیز ه ساده؛
به پولِ تو جیبی،
یا مثلاً به این که مسیر مدرسه تا خانه  (وبالعکس) را خودم طی طریق کنم،
یا این که بعدازظهرها با رؤیا، دوستِ خوبِ سال های کودکی ام برویم دوچرخه سواری و بعد هم بیاییم خانه و برویم زیر درختِ شاتوت و هر چه قدر دلمان می خواهد شاتوت بخوریم!
بزرگ تر که شدم استقلال در ذهنم معانی وسیع تری پیدا کرد، آن قدر که دیگر نمی شد خلاصه اش کنی در چند چیزِ ساده!
اما یک استقلال هایی را از وقتی یادم می آید داشتم که هنوز هم یادآوری شان برایم شیرین است!
و هنوز هم ذوق می کنم از تعریف کردنشان و دلم قنج می رود برای پدر و مادری که همه ی زندگی من اند!
و راستش را بخواهید دلم تنگ می شود برای آن سال های خیلی خوب!
مثلاً از وقتی که یادم می آید لباس ها، اشیاء اتاقم و اصلاً هرچه به من مربوط است را خودم انتخاب می کردم.
پدرجان و مادرجان فقط در ابتدا ویژگی های یک انتخاب خوب را گوش زد می کردندو منتخب خودشان را معرفی می کردند بعد هم بیرون گود می ایستادندو انتخاب را می سپردند به خودم!
یادم هست بارها و بارها چیزی را خریدم که جنسش مزخرف بود!
بارها و بارها در رستوران غذایی را انتخاب کردم که بدمزه بود!
بارها و بارها لباسی را خریدم که بعد از اولین باری که پوشیدمش دیگر دوستش نداشتم!
بزرگ تر که شدم فهمیدم همان انتخاب های ساده و بی اهمیته لباس فروشی های خیابان بهار و سنایی پایه های شخصیتم را شکل داده.
وخریدِ همان جنس های مزخرف باعث شده تا بفهمم انتخابِ درست آنی ست که بابا و مامان می گویند و من باید اعتماد کنم :)
من بزرگ تر می شدمو دایره ی استقلالم هم وسیع و وسیع تر!
حالا ٢١ سال می گذرد و من برکاتِ استقلال را، از پیش پا افتاده ترین هایش تا دانه درشت هایش را در وجودم می بینم!
می بینم که بیشتر داشته های این روزهایم را مدیون پدر و مادری هستم که هرچند خیلی وقت ها اذیت شدند اما اجازه دادند هرچیزی، از لباس گرفته تا اعتقاداتم را خودم انتخاب کنم و خودم به نتیجه برسم!
هرچند همیشه سطل آب سردی بودم روی سر آرزوهایشان!
٢١ سال می گذرد و من به این باور رسیده ام که هرچه دارم از همین استقلال دارم!
و فقط خودم می دانم ارزش داشته هایم چقدر است و چه بهای سنگینی بابتشان دادم!
مخلص کلام این استقلال لعنتی بدجوری چیز خوبیست! :))))
۹۴/۰۹/۲۰
زبرجد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">