به حباب نگران لب یک رود قسم
سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ
بسم الله
امان از درماندگی!
مرض مهلکی ست! آن قدر که می تواند یک تنه آدم را از پا دربیاورد.....
استیصال؛ لعنتی ترین حالت دنیاست!
وقتی نمی دانی سکوت کنی یا حرف بزنی، وقتی نمی دانی بغضت را فرو ببری در گلو یا اشک بریزی، وقتی نمی دانی بروی یا بمانی، وقتی نمی دانی شاد باشی یا غمگین!
و این ها هر کدامشان به تنهایی برای از پا در آوردن آدم کافیست....
امروز به دلم افتاد از تجریش تا باغ فردوس را پیاده بروم، به خودم که آمدم دیدم میدان ونکم، کنار همان دست فروشی که گل هایش را از هرجایی بیشتر دوست دارم و امان از نرگس هایش!
امان از عطر نرگس و نبودنِ تو که تمامم را خورد کرد....
امان از نبودن این روزهایت!
کجایی که این قدر نیستی تصدقت بروم؟!
۹۴/۱۱/۰۶