و نسیان حربه ی خوبیست وقتی وصل ممکن نیست
جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ق.ظ
بسم الله
نمی دانی با هر زنگ تلفن چطور از جا می پرم، دلشوره ای می افتد به جانم، و کور سوی امیدی.....
و هربار تا چشمم به صفحه ی موبایل می افتد، انگار یکی سطل آب یخی را خالی می کند روی تنم، خشکم می زند، هنگ می کنم، بغض می کنم......
امان از این بغض که روزهاست جا خوش کرده توی گلویم و هر روز بیشتر از روز قبل می فشاردش!
دلم تنگ شده برای هر آن چه به تو مربوط است، برای صدایت، برای خنده هایت، برای گرمی دست هایت، برای بودنت!
امان از جای خالی ات که هر روز بیشتر از روز قبل حجم نبودنت را به رخم می کشد!
امان از جای خالی ات که با هیچ چیز و هیچ کس پر نمی شود!
تصدقت بروم ب ی ا
.
.
پینوشت:
برای بیمار ما، برای بیمار جوان ما، برای بیمار عزیز تر از جانِ ما، دعا کنید.... خیلی دعا کنید....
۹۴/۱۱/۱۶