زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

من قلمی هستم از تبار زبرجد / چشم به راهِ تراشِ عترت طوبی

آخرین مطالب

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۸ رِنْد

محبوب ترین مطالب

  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۷ ب ی ا

من لی غیرک

جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۵۵ ب.ظ

بسم الله

در زندگی اتفاق هایی می افتد که علی رغم میل توست، که دوستشان نداری، که زمین و زمان را به هم می دوزی که جلوی اتفاق افتادنشان را بگیری، که حالت بد می شود از تداعی کردنشان.

اتفاق هایی که بعد از به وقوع پیوستشان دیگر هیچ چیز شبیه قبل تر هایش نمی شود.

نمی شود که نمی شود که نمی شود!

بزرگ شدن، پخته شدن، جا افتاده شدن، عاقل شدن، قوی شدن، هزینه دارد... آن هم گزاف!

هزینه اش همین تلخی های روزگار است.

از دست دادن رفیق ها، از دست دادن موقعیت های شغلی، تنزل درجه های مختلف از علمی تا خانوادگی، و و و و و......

این ها همه بخشی از آن هزینه هاست.

و تو باید یاد بگیری که قوی باشی، که بپذیری، که تحمل کنی، که مدیریت کنی.

باید یاد بگیری که همیشه در گوشه و کنار اتفاقات تلخ مشغولِ ساختنِ آینده باشی.

آینده ای که قشنگ است.

آینده ای که آرامش دارد، که حسِ خوبِ مفید بودن دارد، که خوشحالی دارد.

حالا من در ٢٢ سالگی به تمام هزینه هایی که در این ٣سال دادم فکر می کنم و اگرچه تداعی شان حالم را بد می کند اما ته دلم یک حس خوشحالی دارم. یک حس بُرد.

من این ٣سالِ پر از تلخی و سختی و شکست را هرگز با  یک ٣سالِ آرام و بی دغدغه و مملو از روزمرگی تاخت نمی زنم.

یارب نظر تو برنگردد / برگشتن روزگار سهل است :))))

۹۵/۱۰/۱۷
زبرجد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">