رفتنت رفتن جااان است....
بسم الله
محرّمِ ٣-٤ سال پیش بود، توو چیذر، یکی از شبا دیدم یه آقایی کنار حاج آقا محمود وایساده که چهره اش خیلی آشناس، دقت کردم دیدم #حاج_عباد_فانی عه.
ناخودآگاه گفتم عهههه #حاج_عباد!!!
بچه ها گفتن چی شد یهو وسط هیئت؟ کیه این بنده خدا؟
گفتم #حاج_عباد ه، داماد حاج آقا منصور.
یکی از بچه ها گف ااااا بابا این دیگه کیه! حاج منصورو ول میکنه میاد چیذر.
گفتم #حاج_عباد همه هیئتا میره، با همه مداحا رفیقه.
بچه ها تعجب کردن از حرفم.
اکثرِ روزا بعد از مراسم میدیدمش که ترک موتور نشسته بود.
این دفه دیگه منم به همراه بچه ها متعجب شدم، داماد حاجی و موتور؟
القصه؛ هرسال محرّم ما #حاج_عباد و توو چیذر می دیدیم.
خیلی خاکی می نشست کنار منبر، سرشو مینداخت پایین، اشک می ریخت، چقدرم که خوش اشک بود.
بعدم پا میشد با موتور میرفت که یحتمل برسه به مراسم مسجد ارک.
#حاج_عباد برای من همیشه و همه جا نماد تواضع و ادب بود.
حقیقتاً این ٢ روزه حال عجیبی دارم، باورم نمیشه رفتنشو، هی لب ور می چینم هی با خودم می گم لااله الا الله.... لا اله الا الله.... لا اله الا الله....
#حاج_عباد خوش به حالت. چه خوب زندگی کردی و چه خوب رفتی!
باورش سخته برا همه.... خیلی سخت....
روحت شاد مردِ ادب.
ما رو حلال کن حاج آقا عباد.
سلام ما رو به حضرت سیدالشهدا برسون......
.
.
#حاج_عباد_فانی
#الفاتحه