زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

من قلمی هستم از تبار زبرجد / چشم به راهِ تراشِ عترت طوبی

آخرین مطالب

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۸ رِنْد

محبوب ترین مطالب

  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۷ ب ی ا

برای خرم‌شهر

جمعه, ۴ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۵۸ ق.ظ

بسم‌الله

"برای سوم خرداد.... برای خرمشهر عزیز.... برای یگانه قهرمان فتح خرمشهر.... برای فرمانده‌ی گمنام فتح خرمشهر.... برای حاج احمد عزیز...."

حمله‌ی نهایی هم آغاز شد و بعد از تماس و در‌خواست مهدی باکری، سردار یکی از اولین فرمانده‌هایی بود که وارد شهر شد.

سوار بر نفر‌بر M.113، با آرامش تمام.

انگار به یک‌باره زمین و زمان از حرکت ایستادند تا نفر‌بر از خیابان اصلی بگذرد و نزدیک مسجد جامع از حرکت بایستد و فردی و بلکه مردی - که حتی به راحتی می‌شود گفت شیر‌مردی - از آن پیاده شود و متواضعانه، سر بر زمین بگذارد و سجده کند آن خاک مقدس را، و بعد بر‌گردد به سوی بی‌سیم تا یکی از ماند‌گار‌ترین مکالمه‌های این سرزمین شکل بگیرد و برای همیشه در تاریخ ثبت شود:

احمد خطاب به غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه قدس می‌گوید:

" من در خرم‌شهر هستم!،  به محسن بگو ما داخل شهر‌یم"

احمد کاظمی را نه در روز‌های فرماندهی کل نیروی زمینی،  نه در روز‌های فرماندهی لشکر ۸ نجف‌اشرف،  نه در روز‌های فرماندهی قرار‌گاه حمزه،  و نه در روز‌های فرماندهی کل نیروی هوایی باید جست‌و‌جو کرد،

احمد کاظمی را باید در روز‌هایی جست که دوشا‌دوش مُرداش، مهدی باکری می‌جنگیدند، در روز‌های فیاضیه، در روز‌های بیت‌المقدس و بدر و خیبر.

.

.

+ خوشا گمنامی.... خوشا گمنامی.... خوشا گمنامی....

۹۷/۰۳/۰۴
زبرجد

نظرات  (۱)

سلام
تشکر ازیاد آوری شهیدان وسرداران دلاور کشورم...
پاسخ:
سلام 
بزرگوارید :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">