زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

من قلمی هستم از تبار زبرجد / چشم به راهِ تراشِ عترت طوبی

آخرین مطالب

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۸ رِنْد

محبوب ترین مطالب

  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۷ ب ی ا

نامه‌ی اول

شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۴۶ ق.ظ

"هو‌‌المحبوب"

سلام بر مسافر شهر‌های دورِ من....

.

هر‌چه گفتی حرف‌هایت را گوش کردم، حتی وقتی می‌ترسیدم، حتی وقتی برایم سخت بود!

نه که تا عاشقت بشوم، نه.... از همان روزهای اول منتظر بودم چیزی بخواهی تا اجابتش کنم....

تقصیر خودت بود که خوب بودی!

و تقصیر من اگر فهمیدمت....

.

می‌دانی جانِ دلِ من؛

آدم‌ها وقتی زیاد کنار هم می‌مانند، دل هم را می‌زنند.... انگار تمام ابعاد نا‌شناخته‌ی هم را کشف کرده‌اند، آن‌وقت است که سیر می‌شوند از نگاه کردنِ به هم!

.

فرق من و تو در این بود که هر‌چه بیشتر همدیگر را شناختیم، بیشتر بهت زده شدیم....

انگار دچار‌تر بشویم!

.

غرض از مزاحمت و گرفتنِ سوی چشمت؛

گویی محوطه‌ای از قفسه‌ی سینه‌ام را که قبل‌تر‌ها گوشتِ لَختِ تپنده‌ای در آن بود، به غارت برده‌اند....

یا نه.... درست یک حفره‌ی بزرگ جای آن را گرفته و "من" به طرز شگفت بر‌انگیزی، تهی‌ست.

.

دارم از خودم می‌ترسم...

نکند بمیرم؟  نکند تو را نداشته، کم بشوم از جهان....

خوش به حال تو که منی را داری که این‌قدر می‌خواهدت!

و این اصلا خود‌شیفتگی نیست.

۹۷/۱۰/۱۵
زبرجد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">