پرواز را به خاطر بسپار
دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۵۰ ب.ظ
بسمالله
درست پنج سال پیش بود، رفتهبودیم هاید پارک، داشتیم حرف میزدیم که یه پروانه نزدیکمون شد، دستشو که دراز کرد، پروانه آروم نشست رو انگشت اشارهاش.
بهش گفتم: پروانهها خیلی دوسِت دارنا، آروم میشینن رو دستت، تکونم نمیخورن.
خندید گفت: زهرا دلم میخواد مثل پروانهها پرواز کنم!
پروانه که از رو دستش بلند شد دوتامون پروازشو نگاه کردیم،
یه جایی اون دور دورا نگاهمون به هم گره خورد،
یه نفس عمیقی کشید و گفت: زهرا دلم همون دور دورا رو میخواد!
اون روز، میون خوشی و خنده، معنی این حرفاشو که نفهمیدم هیچ؛ کلی هم سر به سرش گذاشتم.
ولی؛
وقتی که رفت فهمیدم از خیلی وقت پیش تو فکر پرواز بوده، حتی خیلی قبلتر از اون روزای خوشِ لندن.
طیبه! تو یک آمدن به لحظههای من بدهکاری.....
.
.
+: مرحمتی کرده دخترعمهی مهربانم را به ذکر فاتحهای مهمان کنید🌷
۹۷/۱۰/۱۰