زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

من قلمی هستم از تبار زبرجد / چشم به راهِ تراشِ عترت طوبی

آخرین مطالب

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۸ رِنْد

محبوب ترین مطالب

  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۷ ب ی ا

روز من تو، شب من تو، همه ی عمرم تو

يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۰ ب.ظ
بسم الله
از دیروز بعدازظهر که لباس مشکیامو اتو کردمو گذاشتم تو کمد، هی می رم نگاشون می کنم، کاورشونو مرتب می کنم، تا خوردگیاشو دُرس می کنم،
هی عبامو دس می کشم، پیرهن عربیمو بو می کنم، شالمو می ذارم رو چشمام!
دل کندن ازشون سخته!
بعد هی یه ترسی مثه خوره میفته به جونم.... کنیز خوبی بودم؟
به جوابش که فک می کنم دستام می لرزه! پاهام سست می شه! تنم یخ می کنه!
اصن من چجوری ٢١ تا محرم دیدم؟
پ چرا هنوز زندم؟
من چجوری ٢١ تا شب هشتمو دیدم و از غم علی اکبرت نمردم؟
اربابِ عزیز من هنوز تو شب هشتم موندم....
هنوز ذهنم درگیر روضه ایه که شنیدم، هنوز روزا بهش فک می کنم، بعد انگاری جنون میاد سراغم! هنگ می کنم!
من هنوزم پر ه بغضم برا علی اکبرت.... پر ه هق هق ام....
اربابِ عزیز! همه ی آرزوم شده بیام بین الحرمین، دم باب القبله با زانو بخورم زمین، همه ی خستگیامو همه ی بغضامو همه ی دلتنگیامو پرت کنم، فقط بشینم یه دل ه سیر نگات کنم!
من به فدای حرمت! من به فدای تنِ پر از زخمت! من به فدای غمات! من به فدای علی اکبرت!
می دونی الان کجام؟
لبه ی یه پرتگاه! لبه ی یه دره! سنگای زیر پام دونه دونه دارن سُر می خورن میفتن تهِ دره!
من خیلی بنده ی بدی ام، خب؟ ولی توأم اربابی، خب؟
اگه دستمو ول کنی پرت می شم پایین، خب؟ سقوط می کنم، خب؟
منو به کنیز مادرت ببخش! منو به فضه ببخش!
اربابِ عزیز دستمو بگیر من نابلدم!
۹۴/۰۹/۲۲
زبرجد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">