زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

من قلمی هستم از تبار زبرجد / چشم به راهِ تراشِ عترت طوبی

آخرین مطالب

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۸ رِنْد

محبوب ترین مطالب

  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۷ ب ی ا

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله

من ندار ترین دختر عالمم وقتی تو را ندارم....

زبرجد
۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۹ ۰ نظر

بسم الله

برای بیمار جوان ما، برای عزیز دل ما دعا کنید.....

زبرجد
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۴ ۰ نظر
بسم الله
نمی دانی با هر زنگ تلفن چطور از جا می پرم، دلشوره ای می افتد به جانم، و کور سوی امیدی.....
و هربار تا چشمم به صفحه ی موبایل می افتد، انگار یکی سطل آب یخی را خالی می کند روی تنم، خشکم می زند، هنگ می کنم، بغض می کنم......
امان از این بغض که روزهاست جا خوش کرده توی گلویم و هر روز بیشتر از روز قبل می فشاردش!
دلم تنگ شده برای هر آن چه به تو مربوط است، برای صدایت، برای خنده هایت، برای گرمی دست هایت، برای بودنت!
امان از جای خالی ات که هر روز بیشتر از روز قبل حجم نبودنت را به رخم می کشد!
امان از جای خالی ات که با هیچ چیز و هیچ کس پر نمی شود!
تصدقت بروم ب ی ا
.
.
پی‌نوشت:
برای بیمار ما، برای بیمار جوان ما، برای بیمار عزیز تر از جانِ ما، دعا کنید.... خیلی دعا کنید....
زبرجد
۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۷ ۰ نظر
بسم الله
امان از درماندگی!
مرض مهلکی ست! آن قدر که می تواند یک تنه آدم را از پا دربیاورد.....
استیصال؛ لعنتی ترین حالت دنیاست!
وقتی نمی دانی سکوت کنی یا حرف بزنی، وقتی نمی دانی بغضت را فرو ببری در گلو یا اشک بریزی، وقتی نمی دانی بروی یا بمانی، وقتی نمی دانی شاد باشی یا غمگین!
و این ها هر کدامشان به تنهایی برای از پا در آوردن آدم کافیست....
امروز به دلم افتاد از تجریش تا باغ فردوس را پیاده بروم، به خودم که آمدم دیدم میدان ونکم، کنار همان دست فروشی که گل هایش را از هرجایی بیشتر دوست دارم و امان از نرگس هایش!
امان از عطر نرگس و نبودنِ تو که تمامم را خورد کرد....
امان از نبودن این روزهایت!
کجایی که این قدر نیستی تصدقت بروم؟!
زبرجد
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۷ ۲ نظر
بسم الله
مهربانِ من!
هرگز از دوست داشتنت دست بر نخواهم داشت، حتی اگر نخواهی ام، حتی اگر فراموشم کنی، حتی اگر......
زبرجد
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر
بسم الله
در زندگی روزها و هفته ها و حتی شاید ماه هایی وجود دارند که آدمی فقط برای تمام شدنشان لحظه شماری می کند!
روزهایی که انتظارِ همراه با ترس بر همه ی لحظه های شبانه روز سایه انداخته و پدر از صاحب آدم در می آورد!
خدای من!
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را.....
زبرجد
۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۱۶ ۱ نظر