زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

زِبَرْجَد

" أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ "

من قلمی هستم از تبار زبرجد / چشم به راهِ تراشِ عترت طوبی

آخرین مطالب

  • ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۰۸ رِنْد

محبوب ترین مطالب

  • ۰۶ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۰۷ ب ی ا

برای تولد‌‌ش....

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ ب.ظ

بسم‌الله

چند ماه پیش خیلی ناگهانی پیام‌هایت در موبایل بابا حذف می‌شود، به هزار در می‌زنیم تا برشان گردانیم اما نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود....

صبح بابا زنگ می‌زند که بروم دنبال عمه و ببرمشان معراجِ شهدا برای شناسایی لوازم مهدی، تعجب می‌کنم.... می‌گویم بابا ما که بعد از شهادت وسایل‌ش را تحویل گرفتیم. حالا بعد از این همه مدت چه چیز را می‌خواهند شناسایی کنیم؟ بابا توضیح می‌دهد که گویا جدیداً عراقی‌ها مقداری وسایل از شهدای عملیات را تحویل داده‌اند.

میرسیم معراج، می‌خواهم از عمه خداحافظی کنم و بروم اما خواهش می‌کند که بمانم.

من اما توانِ پا گذاشتن در معراج را ندارم.... بعد از آن شبی که پیکر غرق به خون مهدی را آن‌جا دیدم دیگر نمی‌توانم در هوای معراج نفس بکشم...

میرویم برای شناسایی لوازم شخصی‌ات از بین لوازم پیدا شده‌ی شهدای آن عملیات لعنتی.
پاهایم میلرزد.... پدر هی بغض‌ش را میخورد و اشک چشم‌ش را پاک میکند
در کمال ناباوری گوشی‌ات پیدا می شود مهدی.... سالم تر از همه....بعد از سه سال و چهار ماه و شانزده روز...
روشن‌ش میکنیم به هزار مکافات...
و دل‌مان کباب میشود.... بیش از صدبار تماس گرفته بودیم... پیام داده بودیم.... عکسهایت....پیامهایت....همه پیدا شده....

بابا لیست تماس‌ها را باز می‌کند و به یک‌باره خاطرات آوار می‌شود روی سرم، یادم می‌آید که در آن صبحِ نحسِ ۲۰ دی بعد از آن‌که خبر را در خبرگزاری خواندم با هزااااار امید چندین بار به تلفنت زنگ زدم، اما....

پدر چند ماهی بود که دلش میخواست گوشیات پیدا شود... از همان روزی که پیام‌هایت پاک شدند....

از خودت خواسته بود تا برای روز تولدت معجزه کنی....که کردی.....باورم می‌شود که "بل احیاء عند ربهم یرزقون"
بازگشتهایم به روز‌های تلخِ اول سوگواری مهدی....

.

.

+ ۳۶ سالگی‌ات بر ما مبارک داداش مهدی

.

#فاتحه

۹۷/۰۳/۱۴
زبرجد

نظرات  (۱)

۱۷ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۸ هانیه شالباف
نمی‌دونم باید بگم متاسفم یا خوشحال. فقط می‌تونم بگم بهشون و بهتون افتخار می‌کنم...
پاسخ:
هانیه جان ممنونم از لطف و محبتت :**
به شهید افتخار کن، من که کسی نیستم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">