"هوالمحبوب"
آدمیزاد موجود عجیبیست.
گاهی یکباره نزدیک میشود، میآید جاخوش میکند توی قلبت.
گاهی هم به یکباره رخت برمیبندد و فاصله میگیرد. آنقدر دور که هرچه بروی نخواهیرسید....
میدانی جاندلم! ما آدمها گاهی آنقدر از هم فاصله میگیریم که انگار نه انگار تا همین چند صباح قبل، دل در گرو هم داشتیم.
آنقدر با هم غریبه میشویم که دیگر فهم مشترکی میانمان وجود نخواهد داشت.
آنقدر دور میشویم که حتی اگر در خیابان چشم در چشم شویم یحتمل همدیگر را به خاطر نیاوریم.
اما؛
اگر از من بپرسی، هیچوقت کسی برایم غریبه نشد.
من اما برای خیلیها غریبه شدم.
حتی وقتهایی که خودم، به اختیار از کسی فاصله گرفتم، برایم غریبه نشد.
همیشه خاطراتاش را نگه داشتم.
همیشه خوبیهایش در یادم ماند.
همیشه به او فکر کردم.
میدانم که خیلی وقتها مقصر بوده و هستم اما کاش... کاش گاهی میتوانستیم دریچهی قلبمان را به روی بعضیها باز کنیم تا بدانند درون قلبهایمان چه خبر شده.....
میدانی نازنین؛
شاید عادت کنم،
اما هیچوقت فراموش نخواهم کرد.... هیچوقت.....